دانلود رمان بی گناه نودهشتیا
دانلود رمان بی گناه نودهشتیا
ناراضی گفتم:باشه پس.خودکار؟
.خودکارآبی رو گرفت سمتموگفت:بفرمایید
لبخند زدمو ازش گرفتم.با بی حوصلگی روی تخت نشستم.مجبور بودم جواب بدم.از گرسنگی زیاد و !خستگی بیش از حد,سوالاتو سرسری خوندمو جواب دادم
پوشه رو بالبخند ازم گرفتو تشکر کرد واز اتاق خارج.خودش فهمیده بود که من کلافه ام که سریع و .بدون هیچ حرفی رفت
بی ,گناه ,رمان ,دانلود ,رو ,جواب ,رمان بی ,بی گناه ,دانلود رمان ,گرفتو تشکر ,ازم گرفتو
درباره این سایت